باشگاه ماجراجـــــو

به یا ستارالعیوب

سلام

میفهممت چون منم بعد 700 روز پاکی شکست داشتم 

چندماهی افتاده بودم باز رو دور شکست

ولی الان خداروشکر روز 57 پاکیم

ما یبار تونستیم بازم میتونیم مگه نه؟

حداقل ازون شکست درس گرفتیم

دلیل شکست من این بود ک فکر میکردم خیلی مقاوم شدم...اشتباه کردم

به مدیران عزیز و گرامی علی الخصوص منتظر ومهلا بانوان بزرگوار...

شما هر دونفرتون به بنده حقیر لطف دارین؛ ومدام برام وقت گذاشتین....

اما بعد؛ نمی‌دونم یادتون مونده یانه؛ روزی که نزدیک ۷۰۰ روز پاکی رو رفتم اما باز کم آوردم وشکست خوردم...سقوط وحشتناکی بود هرکس بود دیگه به سختی می تونست از جایگاهش بلند شود اما شکر خدا خیلی بلند شدم اما باز افتادم واین آخرین افتادنم تا حالا بود....اما باز خدا بهم عنایت کرد....باز گریه های بعد شکستم نشان داد که او هنوز هم هوای منو داره...

فقط یه حرف ؛ اونهم اینه که یک فکر اشتباه انسان رو به سوی شکست سوق می دهد... مثلاً من حتی وقتی ۷۰۰ روز پاکی رو رفتم احساس نمودم که غریزه جنسی ام دیگه کار نمی کنه روحیه ام داره فشار میاد وبه همین دلیل متاسفانه پاکیم رو بدست خودم از بین بردم...اما غافل از این شدم که انسان وقتی باید غریزه اش رو تحریک کند که حداقل یک شریک جنسی حلال خدا به او برساند ودر غیر اینصورت تحریک کردن این غریزه جز نکبت وبدبختی برای او چیزی به ارمغان نخواهد آورد...شاید این درد من درد بسیاری از کسانی هم باشد که متاسفانه بعد از یک پاکی طولانی شکست خورده اند...اما من سخنم با این عزیزان وشما اینه که اولا سعی کنیم هرگز شکست نخوریم اما خدای ناکرده اگه روزی به هر دلیلی شکست سراغ ما امد هرگز از رحمت الهی نومید نگشته وبه راه پاکیمون ادامه بدیم....شاید به قول مهلا خانم این مدیر بزرگوار روزی به پاکی ابدی هم برسیم....💕🙏

سلام

8 هفته پاکی

به منتظرمدیر عزیزومحترم🌺

معذرت می خواهم که ناراحتتون کردم...حق شما شنیدن این خبر بد ازمن نبود...ولی کاش اسمم تو جدول نبود...چون عادت ندارم در زندگی ام با دروغ زندگی کنم...وقتی من فقط ششمین روز پاکیمه...چرا به دروغ ۵۴ نوشته شود...والا می دونم که اقرار به گناه خود گناه است...چون ۶ روزه که پاک شدم جرات نمودم بیام این پیام رو بدم....ان شاالله اینبار سربلندتون می کنم🙏

سلام
یه خبر بد متاسفانه ازخودم؛
در روز ۴۸ پاکی ؛ قدمی کج برداشته
اما بعدش خبر خوب ؛ خوشبختانه
امروز روز ششم پاکی ام...
اونقدر اونروز ناراحت شدم که در کوچه و خیابان نزد همه مردم گریه کردم...در دلم آرزو کردم که ای کاش هرگز به دنیا نمی اومدم...ای کاش هرگز مادرم مرا به دنیا نمی آورد...اما نمی‌دونم که چه شد که خدا بعد این آرزو مرا چنان منقلبم کرد که حتی نمی تونستم تو خیابون جلوی دیدگان مردم گریه هام رو نگه دارم...اومدم ماشینم واونقدر گریه کردم که از عقب یه ماشین هم در حالیکه پارک کرده بودم بهم زد ورفت....انگار بهم تلنگری شد که برم دوباره آغاز کنم....خجالت می کشیدم که بیام بعد ۴۸ روز باز شکستم رو اعلام کنم اما امروز خجالتم رو کنار گذاشتم چون خجالت می کشم که روز ۵۴ پاکی جا خوش کرده باشم در حالیکه واقعیت اینه که تو این مقام نیستم....
خدا رو شکر می کنم که یه فکر که زیاد نمی تونم براتون شرح دهم وسرتون رو درد آورم ولی خدا برام یه جورهایی در درون خودم برام حلش کرد...شاید خدا رو چه دیدین اینبار دیگه شکستم رو هرگز ندیدین....اگه شکست نخوردم ویادتون موند این مطلبم؛ تجربه ام رو بپرسید حتما بهتون خواهم گفت...چون متاسفانه درد خیلی ها مثل منه که بعد پاکی روزهای پی درپی وحتی طولانی بازهم شکست می خورند....